چشمه شعر من

ساخت وبلاگ

امکانات وب

چشمۀ شعر مرا سرّ مگو می گیرد

دامنِ آهِ مرا بغضِ گلو می گیرد


این چه سرّی است که تو پیشنمازی امّا

دیگری جای تو ای شیخ وضو می گیرد


بنشین دستِ دعا را مکن ای شیخ بلند

آسمان از نفس گندِ تو بو می گیرد


لب به دندان بگز ای واعظ و افسانه مباف

چاکِ روح است دهانِ تو رفو می گیرد


زده از جامۀ تقوی همه جایش بیرون

آنکه ایراد به یک دانۀ مو می گیرد


رخصتِ بوسه نداده است به لبها آن کس

که لب از حاشیۀ سبزِ پتو می گیرد 


حسرتِ بوسه و لب دارد و در خلوتِ ذهن

لبِ تر از برشِ سرخِ لبو می گیرد


هیزی آنقدر که در پیشِ تو نقّاشیِ گل

می شود غنچه و از ترسِ تو رو می گیرد


تو بیا ای که خدا از سرِ این تخت نشین

تاج و دستار به دست تو فرو میگیرد


چشمِ تو واسطۀ فیضِ خدای است ببین

ساقی از دوشِ نگاهِ تو سبو می گیرد

عکس...
ما را در سایت عکس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7zahra225 بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت: 16:44